ღروزگاری من و او ساکن کویی بودیم... ساکن کوی بت عربده جویی بودیم...
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم... ღ
شعری از وحشی بافقی دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید.... ادامه این شعر زیبا را درادامه مطلببخوانید.
بنام پيوند دهنده قلبهاي دو عاشق گفتم از عشق چه کنم گفتي بسوز گفتم اين سوختگي را چه کنم گفتي بساز............... خوش آمد ميگم به شما رهگزران اين کلبهي تاريکو تنهايي من اميدوارم ميزبان خوبي براي لحظاتتون باشم تا بازم بهم سري بزنيد>